داستان یک ژیمناست جوان که ناامیدانه سعی می کند مادر سختگیر خود را راضی کند، یک تخم مرغ عجیب را کشف می کند. او آن را پنهان می کند و آن را گرم نگه می دارد، اما وقتی از بیرون دریچه بیرون می آید، آنچه ظاهر می شود همه آنها را شوکه می کند.

یوها همسرش را در حادثه ای از دست داده است. اکنون با گذشت سال ها او هنوز هم احساس تهی بودن کرده و توانایی برقراری ارتباط با افراد را ندارد. ملاقات با مونا، یک زن چیره گرا، همه چیز را عوض می کند.

در کمپ اسیران در سال 1918، گروهی از بازیکنان فنلاندی محکوم به مرگ می‌شوند. زمانی که یکی از افسران آلمانی عالی رتبه وارد کمپ می‌شود، رئیس کمپ دست به برنامه‌ای وحشیانه می‌زند.

داستان پیداش و تاسیس یک شرکت معروف در فنلاند به نام “شرکت معدن تالووارا”.